| ||
وای به حالمان اگر ...
 
کوچه هایمان را به نامشان کردیم که هرگاه آدرس منزلمان را میدهیم بدانیم از گذرگاه خون کدام شهید است که با آرامش به خانه میرسیم! نکند عکس شهدا را ببینیم و عکس آنها عمل کنیم... برچسبها: یادداشت ها، | دوشنبه 91/7/17 | | 2:15 عصر | | دنیای من |
سیاهه ی قلم
 
خواهرم بس کن! (تقـدیم به منتظـرانِ بازگشت) ادامه مطلب... | دوشنبه 91/7/17 | | 11:43 صبح | | دنیای من |
چاره اندیشی
 
باور کنین دیگه کاسه صبرم سر ریز کرده و دیگه تحمل ندارم . چشمهام داغ شدن و به جوش اومدن . نگاه نمیکنم ولی اونا دیده میشن . بابا به خدااااااااا هر چیزی حدی داره و هر انحرافی رو تا حدی میشه تحمل کرد . یکی میاد لاف میزنه میگه 90 درصد جامعه با مفهوم حجاب آشنایی دارن ، یکی نیس بگه آخه اگه آشنایی دارن پس چرا 99 درصد بی حجابن ؟؟؟؟؟ دوستان بی حجابی داره از حد خودش تجاوز می کنه و اگه کاری نکنیم فردا آب از سرمان هم میگذره ... زلف هاشان را پریشان می کنند گونه ها را سرخ چشمان را سیاهچهره هاشان را درخشان می کنند بعد می آیند توی کوچه هاآن چه زشت است گفتنش آن می کنند و این نمیدانند شاید این همههی هوسرانی چو حیوان می کنند شرم و خجلت نیست در آیینشاندر پناه لطف شیطان می کنند چه نمیدانید این قطامیانشرم و خجلت را هراسان می کنند جاهلیت را نمایان کرده اندبا دل خلق مسلمان می کنند دشمنان امروز محرم تر شدنددم به دم توهین به قرآن می کنند از سراب و باتلاق فیلم هاجلوه ها در خانه هامان می کنند عرصه ی سیمرغ را آلوده اندقصد دل های جوانان می کنند چاره ای ای همرهانم چاره ایخرمگس هایی که جولان می کنند شهر را دارند ویران می کنند
برچسبها: یادداشت ها،دست نوشته های من، | یکشنبه 91/7/16 | | 11:50 صبح | | دنیای من |
کی حالمو درک میکنه؟
 
حالم گرفتــــه ..... برچسبها: یادداشت ها، | شنبه 91/7/15 | | 10:31 صبح | | دنیای من |
برچسبها: یادداشت ها، | جمعه 91/7/14 | | 12:57 عصر | | دنیای من |
چشماتو درویش کن!!
 
این نوع بیماری بیشتر در مردان وجود دارد چون آن ها با یک نگاه خود به تمام تفاوت های زنان بایکدیگر پی می برند. مردان بیشتر با دید مقایسه ای و غریزه ای به جنس مخالف خود نگاه می کنند. به گزارش سرویس زنان جهان؛ احمد مطهری در کنترل جنسی نوشته است: فلسفه چشم چرانی جز این نیست که فرد با تمرکز هنگام نگاه،تخیلاتش را به خدمت می گیرد و در دنیای خیالات به هوسرانی می پردازد. بنابراین آن چه نگاه را لذت آفرین می کند، تخیلاتی است که فرد به وسیله نگاه در درون خود می پرورد.
ادامه مطلب... | جمعه 91/7/14 | | 12:39 عصر | | دنیای من |
چرا بی حجابی تمدن شده ؟؟
 
اکثر خانم های بدحجاب یا شل حجاب، اگه ازشون پرسیده بشه که شما چرا حجاب اسلامی را آنطور که باید و شاید رعایت نمی کنید، احتمالاً یکی یا چندتا از دلایل زیر رو براتون بشمارند:
ادامه مطلب... | جمعه 91/7/14 | | 11:22 صبح | | دنیای من |
نماز بی حجاب
 
خدمت امام صادق (ع) نقل می کنند که یک فردی است که شیعه ی شما است و می گوید من شیعه ی جعفری هستم . نماز هم می خواند ولی دزدی می کند ما بابت کاری که می کند خجالت می کشیم و شرمنده هستیم چکار باید بکنیم ؟ اگر به ما یک چنین چیزی را می گفتند و با عرف جامعه ی ما می گفتند که نماز می خواند ولی دزدی می کند و خود را نیز شیعه می داند ما با تمام سوزدل چه می گفتیم ؟ می گفتیم که کاش نماز نمی خواند و لااقل آبروی نماز خوانها را نمی برد . اما امام صادق (ع) خلاف این را فرمودند ، گفتند نماز می خواند ؟ گفتند : بله آقا . ایشان گفتند که اگر نماز خوان است نماز او را نجات می دهد . ادامه مطلب... | پنج شنبه 91/7/13 | | 2:24 عصر | | دنیای من |
خانم تاکسی !!!
 
| پنج شنبه 91/7/13 | | 11:22 صبح | | دنیای من |
صف عابربانک
 
دیروز رفته بودم عابربانک که پول بگیرم. یک خانم جوونی مشغول کار با دستگاه بود که همون اول طرز بد ایستادنش زد تو چشمم. تقریباً لم داده بود به دستگاه. و یک آقایی هم با فاصله روی پله بانک نشسته بود و نگاهش به اون سمت بود. فکر کردم شاید تو نوبته و منتظر تموم شدن کار خانم. رفتم کنارش و پرسیدم نفر بعدی شمایید؟ دیدم حواسش پرت پرته و تا خواست سوال منو آنالیز کنه خودشم نفهمید چی جواب داد. دیدم که بله، محو تماشای بدن خانم بود! (واقعا اینو که میگم خودمم تاسف می خورم چون دقیقا همین طور بود) !!!!! جالب اینکه این آقا چهره و پوشش موجهی داشت و اصلا به ذهن آدم خطور نمی کرد که بی کار نشسته باشه اونجا! دقت کردم دیدم خانمه غیر از بد ایستادن مانتوش هم خیلی تنگ، کوتاه و چسبیده س. اینقد دلم سوخت که گفتم بهش تذکر میدم ولی دیدم با وجود اون آقا اصلا درست نیست و احترام خانم هم زیر سوال میره. طبق تجربه ای که تو یکی از خاطرات جنبش حیا خونده بودم دیدم بازم میشه یه کاری کرد. رفتم درست جلوی خانم و پشت به آقا ایستادم. خلاصه خانم رفت و نوبت من شد و وقتی از جلوی آقا رد شد احساس کردم یه متلک هم بهش گفت. عصبانی برگشتم ولی دیدم حواسش پرت خانمه و بعدم پا شد و رفت. کارم که تموم شد داشتم مسیرم رو می رفتم که خانمه رو دیدم. آقاهم اون طرف پیاده رو بود و همچنان نگاهش به ... از جلوش که رد شدم یه نگاه با مکث و خیلی غضبناک بهش کردم و بعد با بی اعتنایی سرم رو چرخوندم و سرعتم رو بیشتر کردم تا رسیدم به خانم. گفتم ببخشید میتونم یه چیزی بگم؟ بنده خدا یه دفعه انگار ترسید. یه نیم نگاهی به پشت سرش کرد و با تعجب و تردید گفت بفرمایید. گفتم: ببخشید ولی فکر میکنم بهتره یه کم بهتر لباس بپوشید اون آقا داشت خیره خیره به شما نگاه می کرد. مشخص بود خودشم کاملا متوجه شده بود، ولی مثلا خونسرد شونه بالا انداخت و جواب داد: خب از این آدمای مریض زیادن.. خیلی جدی بهش گفتم: "به هرحال ما هم نباید طوری لباس بپوشیم که این طوری جلب توجه کنه". سری به نشونه تایید تکون داد ولی معلوم بود از حرفم خوشش نیمده. لبخندی بهش زدم و گفتم دوستانه بهتون گفتم. اونم لبخندی زد و گفت می دونم و از هم جدا شدیم. برچسبها: یادداشت ها، | پنج شنبه 91/7/13 | | 12:0 صبح | | دنیای من |
|
||
Designed By:Hosna |