| ||
منو وبلاگ
رتبه وبلاگ
آخرین مطالب
دوستان من
حمایت میکنیم |
روسری هدیه ای!
 
یادم هست (وقتی در لبنان بود) در یکی از سفرهایی که به روستاها می رفت ، همراهش بودم… داخل ماشین ، هدیه ای به من داد. اولین هدیه اش به من بود ، و هنوز ازدواج نکرده بودیم! خیلی خوشحال شدم و همان جا باز کردم ، دیدم روسری است… یک روسری قرمز با گل های درشت! من جا خوردم… اما او لبخند زد و به شیرینی گفت : بچه ها دوست دارند شما را با روسری ببینند! از آن وقت روسری گذاشتم و(تا امروز) مانده… من می دانستم بچه ها به مصطفی حمله می کنند: که چرا شما خانمی را که حجاب ندارد می آوری موسسه؟ می گفت : ایشان خیلی خوبند اینطور که شما فکر می کنید نیست. به خاطر شما می آیند موسسه، و می خواهند از شما یاد بگیرند ، ان شاء الله خودمان بهش یاد می دهیم. نگفت این حجابش درست نیست ، مثل ما نیست ، فامیل و اقوامش آنچنانی اند … این ها خیلی روی من تاثیر گذاشت. او مرا مثل یک بچه کوچک قدم به قدم جلو برد و به اسلام آورد. منبع : نیمه پنهان ماه 1 ، شهید چمران به روایت همسر شهید ، ص 17 و 18
برچسبها: یادداشت ها، | جمعه 91/8/12 | | 5:49 عصر | | دنیای من |
|
درباره وب
برچسبها
یادداشت ها (61)
بیداری اسلامی (5)
اخبار حجاب (4)
مهدوی (4)
دست نوشته های من (2)
رسانه (2)
شعر (2)
گالری عکس (1)
معرفی کتب (1) |
Designed By:Hosna |