خاطره ای از شهید برونسی - تَرَنّم عفاف
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
.با کلیک بر روی +1 وب ما را در گوگل محبوب کنید

منو وبلاگ
رتبه وبلاگ
دوستان من
*


خاطره ای از شهید برونسی                                                    

خاطره ای از شهید برونسی درباره حجاب

سنندج سر پست نگهبانی ایستاده بودم، یک دفعه دیدم از روبرو سر و کله یک دختر کرد پیدا شد. روسری سرش نبود، وضع افتضاحی داشت، محلش نگذاشتم تا شاید راهش را بکشد و برود.

 

چند لحظه گذشت،هنوز ایستاده بود،یک آن نگاش کردم،صورتش غرق آرایش بود،انگار انتظار همین لحظه را میکشید، به من چشمک زد و بعد هم لبخند.

صورتم را برگرداندم این طرف، غریدم: برو دنبال کارت.

نرفت!یک بار دیگر حرفم را تکرار کردم،باز هم نرفت.این بار سریع گلن گدن را کشیدم، بهش چشم غره رفتم،داد زدم: برو گم شو وگرنه سوراخ سوراخت میکنم.

رنگ از صورتش پرید، یکهو برگشت و پا گذاشت به فرار.

 

source منبع: (خاکهای نرم کوشک ص57-روایت مقدس ص285)




برچسب‌ها: یادداشت ها،
| دوشنبه 91/8/8 | | 12:0 صبح | | دنیای من |
درباره وب


ترنم عفاف 

 

سلام بر تمامی برادران و خواهران ارزشی ام. از اینکه لطف نمودید و از وبلاگ من دیدن فرمودید بسیاراز شما سپاسگزارم . التماس دعا


مکان تبلیغات شما




کلام شهیدان

پیامک حجاب

سایر امکانات


Review http://sabooyeteshneh.parsiblog.com/ on alexa.com

آمار وبلاگ

بازدید امروز : 3
بازدید دیروز : 135
کل بازدید : 225717
کل یادداشتها ها : 113




سایتهای برتر ایرانی
 تحلیل آمار سایت و وبلاگ