| ||
چادرم ، بال پروازم
 
نمىدانید چقدر لذتبخش است وقتى وارد مغازهاى مىشوم و مىپرسم: آقا! اینا قیمتش چنده؟ و فروشنده جوابم را نمىدهد؛ دوباره مىپرسم: آقا! اینا چنده؟ فروشنده که محو موهاى مشکرده زن دیگرى است و حالش دگرگون است ، من را اصلاً نمىبیند. باز هم سؤالم بىجواب مىماند و من، خوشحال ، از مغازه بیرون مىآیم.
نمىدانید چه لذتى دارد وقتى در خیابان و دانشگاه و... راه مىروید و صد قافله دل کثیف، همراه شما نیست... نمىدانید چه لذتى دارد وقتى سیاهى چادرم ، دل مردهایى که چشمشان به دنبال خوشرنگترین زنهاست را مىزند. نمىدانید چه لذتى دارد وقتى شاد و سرخوش ، در خیابان قدم مىزنید ؛ در حالى که دغدغه این را ندارید که شاید گوشهاى از زیبایىهاتان ، پاک شده باشد و مجبور نیستید خود را با دلهره ، به نزدیکترین محل امن برسانید تا هر چه زودتر، زیبایى خود را کنترل کنید ؛ زیبایى از دست رفتهتان را به صورتتان باز گردانید و خود را جبران کنید. میدانید چه لذتى دارد وقتى جولانگاه نظرهاى ناپاک و افکار پلید مردان شهرتان نیستید ؟ میدانید چه لذتى دارد وقتى مردهایى که به خیابان مىآیند تا لذت ببرند ، ذرهاى به تو محل نمىگذارند ؟ میدانید چه لذتى دارد وقتى کرم قلابِ ماهىگیرىِ شیطان براى به دام انداختن مردان شهر نیستید ؟ میدانید چه لذتى دارد وقتى مىبینى که مىتوانى اطاعت خدایت را بکنى ؛ نه هوایت را ؟ مىدانید؛ واقعاً میدانید که چه لذتى دارد وقتى در خیابان راه مىروید ؛ در حالى که یک عروسک متحرک نیستید ؛ یک انسان رهگذرید . واقعاً چه لذتى دارد این حجــــاب ! خــــــدایا ! لــــذتم مدام باد | شنبه 91/7/1 | | 9:0 صبح | | دنیای من |
|
||
Designed By:Hosna |