اسفند 91 - تَرَنّم عفاف
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
.با کلیک بر روی +1 وب ما را در گوگل محبوب کنید

منو وبلاگ
رتبه وبلاگ
دوستان من
*


مادر چگونه فرزندش را شناخت...                                                    

پیکر یکی از شهدا به ‌نام احمدزاده را که براساس شواهد دوستانش پیدا کرده بودیم و هیچ پلاکی و مدرکی نداشت تحویل خانواده‌اش دادیم. مادر او با دیدن چند تکه استخوان، مات و مبهوت فقط می‌گفت: این بچه‌ من نیست حق هم داشت او درهمان لحظات تکه ‌پاره‌های لباس شهید را می‌جست که ناگهان چیزی توجه‌اش را جلب کرد. دستانش را میان استخوان‌ها برد و خودکار رنگ و رو رفته‌ای را درآورد. با گوشه چادر، بدنه خودکار را پاک کرد. سریع مغزی خودکار را درآورد و تکه کاغذی را که داخل بدنه آن لوله شده بود خارج ساخت. اشک در چشمانش حلقه زد. همه متعجب شده بودند که چه شده، دیدیم برروی کاغذ لوله شده نام احمدزاده نوشته، مادر آن را بوسید و گفت: این دست‌خط پسر من است. این پیکر پسرمه، خودشه.

منبع :آوینی



| چهارشنبه 91/12/9 | | 1:0 عصر | | دنیای من |
نام این زن را به خاطر بسپارید                                                    

نام این زن را به خاطر بسپارید:


فرنگیس حیدر پور: شیرزن کرمانشاهی

همه آنهایی که سفری به کرمانشاه داشته اند، وبرای اولین بار مجسمه زن تبر به دست را که در یکی از میادین این شهر قرار گرفته، را دیده اند از خود می پرسند که این زن کیست و مگر چه کرده که تندیس او را اینچنین نصب کرده اند.


«فرنگیس حیدرپور» متولد سال 41 از روستای «گور سفید» گیلانغربی است که در جریان جنگ تحمیلی با رشادت و شجاعت خود حماسه ای را آفرید که بر اثر آن به شیرزن ایران شهرت یافت.


ماجرای فرنگیس به روزهای آشفته حالی دختر جوانی برمی گردد که هنوز رخت عزای برادر شهیدش را به تن داشت که خبر شهادت اعضای خانواده اش را در حادثه اصابت گلوله توپ دشمن به اتومبیل حاملشان می شنود.


فرنگیس حیدرپور در این مورد می گوید: «سال 59 بود و من 18سال داشتم که آنها به روستای ما حمله کردند و ما خیلی شهید دادیم، مردم مجبور شدند فرار کنند و در دره مخفی شوند. در این جریان از اعضای خانواده من هشت نفر (برادر، دایی، عمو، پسردایی، دختر دایی، دختر عمو و …) شهید شدند

همان روز که به دره رفتیم، نزدیکی های غروب بود که تشنه و گرسنه شدیم؛ من با پدر و برادرم به روستا آمدیم تا غذا بیاوریم. آخر چیزی پیدا نمی شد. نزدیک رودخانه دو سرباز دشمن را دیدیم؛ از دست آنها به شدت خشمگین بودم، من تبر به دست، به سمت آنها حمله ور شدم که یکی از آنها کشتم و دیگری را زخمی کردم و درنهایت به اسارت در آوردم.»

وی که اکنون دارای 4 فرزند است، می گوید: در موقع این حادثه 18 بهار از عمرم گذشته بود و در همان آغازین روزهای جنگ، شاهد شهادت دختر عمو، پسر عمو، دایی و اسارت 2 برادر خود بودم و زمانی که با این دو عراقی برخورد کردیم بدون هیچ درنگی با تبر به آنها حمله ور شدم.


این زن شجاع در پاسخ به اینکه آیا آن تبر را هنوز در اختیار دارد یا خیر می گوید: در دیداری که با سرلشکر فیروزآبادی در تهران داشتم به دلیل ممنوعیت حمل آن در هواپیما آن را به ایشان تقدیم کردم.

وی که اینک افتخار می کند توانسته در زمان جنگ با دفاع از خود و میهن اسلامی تا اندازه ای دین خود را به نظام اسلامی ادا کند، می افزاید: اگر دوباره کشورم مورد تجاوز دوباره قرار گیرد باز هم همانند گذشته آماده فداکاری و شهادت هستم.



| سه شنبه 91/12/1 | | 12:30 عصر | | دنیای من |
درباره وب


ترنم عفاف 

 

سلام بر تمامی برادران و خواهران ارزشی ام. از اینکه لطف نمودید و از وبلاگ من دیدن فرمودید بسیاراز شما سپاسگزارم . التماس دعا


مکان تبلیغات شما




کلام شهیدان

پیامک حجاب

سایر امکانات


Review http://sabooyeteshneh.parsiblog.com/ on alexa.com

آمار وبلاگ

بازدید امروز : 11
بازدید دیروز : 60
کل بازدید : 225590
کل یادداشتها ها : 113




سایتهای برتر ایرانی
 تحلیل آمار سایت و وبلاگ